من اینجام...!

ساخت وبلاگ
✍ من اینجام...!...ادامه مطلب
ما را در سایت من اینجام...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaliiiize بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1402 ساعت: 17:38

✍️خیلی وقت است از نوشتن درباره‌ی خودم دست کشیده ام. فکر می‌کنم نوشتن درباره ی روزهایی که پشت سر گذاشته ام یا نوشتن از آدم های زندگی ام، چیزی شبیه به خودستایی است. وقتی که دیگران از من مهم‌ترند.صد روز بیشتر است که با همین چشم‌ها دیده ام چطور زندگی می‌خواهد در آغوش‌مان بگیرد. صد روز بیشتر است که من یک نفر، تنها و غریب و تک افتاده در دور دست‌ها نیستم؛ من قسمتِ عظیمی از یک رؤیای جمعی هستم. جزئی از کل. گاهی تعجب می‌کنم از غیبت آن کسانی که تا همین چند وقت پیش زبان انتقادشان دراز بود و برای همه‌چیز تحلیلی داشتند. آن‌ها که از تحقیر مردم برای خودشان آبرو می‌خریدند و همیشه همه‌چیز را گردن مردم می‌انداختند و یا آن‌هایی که برای مشکلات ما زن‌ها دنبال مقصری از بین خودمان بودند و با بازی زنان علیه زنان از پله‌های فرهیختگی بالا می‌رفتند. چقدر این روزها جای هیچ‌کدامشان خالی نیست.این را گرمی دست‌هایی به من می‌گوید که در این مدت توی دست‌هایم احساس کرده‌ام. حتی از دور، حتی با واسطه. اما تو به هر کسی که رسیدی برایش این بیت از حافظ را بخوان: «آسوده بر کنار چو پرگار می‌شدم، دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت».باور دارم که سرزمینِ مادری‌مان روزی سبز خواهد شد و بهار می‌دَود در لا به لای موهای جعد دارش.#زن_زندگی_آزادی#آژو_نوشت #مهسا_امینی #سیدمحمد_حسینی #کیان_پیرفلک #محمد_مهدی_کرمی #نیکا_شاکرمی #حنانه_کیا #سارینا_اسماعیل_زاده #حدیث_نجفی #حمیدرضا_روحی#بکتاش_آبتین#روزبه_سوهانی#خدانور_لجعی #ایران_من من اینجام...!...ادامه مطلب
ما را در سایت من اینجام...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaliiiize بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت: 19:30

اگر از من بپرسی با کسالت و روزهای شلوغِ این چند وقت اخیر چه طور به سر بردم!می گویم : مثل شمع.همین که آفتاب پهن شود روی بامِ خانه ها ، خاموش می شوم. اما ، من استعداد عجیبی دارم برای روشن شدن دوباره.حالِ این روزهای من مثل یک صندوقچه ی اسرار ، مرموز بود.من ، مثل یک بنای کُهنه ام که دستبردهای روزگار مرا سیاه کرده است.یک دوران عجیب امّا حقیقی در من مشاهده می شود.سرم به شدت می چرخد. اما در باورِ تو ، من به یک آدم عجیب خیالاتی تبدیل شده ام.بارها تلقین کرده ام که من همچون عقابی بالای کوه ها ، دریاها ، اقیانوس ها و خشکی ها مُتواری گشته ام. در تمام این ثانیه ها ، دقیقه ها و ساعت هایی که جایگزین روزها شده اند در من ، زود باوری ، صمیمیت و معصومیت بچگی به بدگمانی ، بی حسی و خفگی تبدیل شده اند.راست است : من از بیابان های هولناک و راه های پرپیچ و خمِ پرخطر و از چنگال گرگ های درنده گریخته ام و همچنان از فکر آن منظره های هولناک می هراسم.سرم به شدت می چرخد. برای اینکه از پا نیوفتم ، تو مرا مرمت کن.چرا؟ برای اینکه مردی با شانه های پهن را دوست می داشتم.چرا؟ برای اینکه مردی شبیه به رویاهای خودم را در آغوش گرفته بودم.وَجه مشابهت تو را از جاهای خوب پیدا کردم و دل دادم.پس محتاجم به من دلجویی بدهی . روحِ مجروحِ مرا مَرهَم کن .گفته بودم قلبم را به دست گرفته ، با ترس و لرز آن را به پیشگاهِ تو آورده ام؟این روزها شبیه به یک گل سرمازده ی وحشی می مانم. برای اینکه به مرور زمان اهلی و درست شود ، فکر و مُلایِمَتِ تو لازم است.چه قدر قشنگ است تبسم های تو.چه قدر گرم است صدای تو ، وقتی که چشم ها تو را به لبخند وادار می کنند.کسی که به یاد تبسم ها ، صدا و سایر محسناتِ تو ، دلتنگ است.  من اینجام...!...ادامه مطلب
ما را در سایت من اینجام...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaliiiize بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 21:41

این ششمین روز پی در پی است که خوابم نمی برد.درباره ی بی خوابی حرفی نمی زنم میدانم بی خوابی چیست.هفت سال یا بیشتر به این بیماری دچارم.بیماری!حتی نمیدانم میشود اسم اش را بیماری گذاشت یا نه.بگذریم!فعلا ن من اینجام...!...ادامه مطلب
ما را در سایت من اینجام...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaliiiize بازدید : 83 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 12:20

بليت را گرفته ام
پرواز ، ساعت فراموشي ست !
چمدان را بسته ام ، کاش بيايي
دست هايم را بگيري
و فقط بگويي :
نرو ! بمان !

من اینجام...!...
ما را در سایت من اینجام...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaliiiize بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 17:56

موزيک سکوت را مي شکند ، دست هايم را مي گيري مي کشاني ام سمت خودت .دست هايم را دورِ گردنت حلقه ميکني و دستانت را دور کمرم...لب هايت را سر مي دهي روي پيشاني ام ، بيني ام و بعد هم لب هايم...مي رقصم تووي آغوشت ، چرخي مي زنم و دست هايم را سمتت دراز مي کنم ، چرخ مي زني و دست هايم را ميگيري محکم تر و دوبار من اینجام...!...ادامه مطلب
ما را در سایت من اینجام...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaliiiize بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 17:56

پر از بغضِ تنم پر از زخم و پر از عادتنگو اين جا پايان استسال هاست رسيده ايم تهِ خط . . . مي دانم !نگو اين جا پايان استشبيه برگ مي ريزم ... تو مهرماهي ، تو آباني ، تو آذر ماهمثِ فصل ها مي ماني ، مثِ پاييز به اين زود مي ري؟ به آسونيبا يک لبخند ، با يک بوسه ، با يک آغوشدنيامُ بهم مي ريزي و ميري ؟پر از من اینجام...!...ادامه مطلب
ما را در سایت من اینجام...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaliiiize بازدید : 70 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 17:56

اين روزها هربار که در آغوش ميگيرمت ، بوي رفتن مي دهي.آن گاه است که چشم هايم را ميبندم و مشامم را پر مي کنم از عطر پيراهنت.بوي رفتن مي دهي ، پنجره را مي بندم ، باران ضرب مي زند به شيشه ها تکيه میدهم به کمد اينه اي ، بد عادت شده ام،هربار که ذهنم را خالي ميکنم از تو ، سرم به شدت درد مگيرد.، بوي رفتن مي من اینجام...!...ادامه مطلب
ما را در سایت من اینجام...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaliiiize بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 17:56

 دمنوش ليمو را مي گذارم روي عسليِ کنار مبل ، شب قبل بود که از راديو شنيده بودم هواي فردا ده درجه زير صفر است.احتمال برف و باران زياد است ، شنيده بودم که مي گفت : سه چهار روزي هست که آلودگي تمام شهر را پوشانده وحالا حالاها ادامه دارد ، مردم توجه داشته باشند که براي رفتن از خانه هايشان از ماسک هاي گيا من اینجام...!...ادامه مطلب
ما را در سایت من اینجام...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaliiiize بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 17:56

آقا ! دیشب حال بی بی جان بهم خورد،ضربان قلبش ضعیف می زد و نفس هایش خِرخِر می کرد..باران ضرب می زد به پنجره های مربعی شکل.مادر دستمال را در آب سرد فرو می کرد و بعد می گذاشت روی پیشانی بی بی جان تا تبش پایین بیاید...بانو لبه ی آستین لباسش را دندان دندان می کرد و نگران به من و مادر که هراسان بودیم خیره من اینجام...!...ادامه مطلب
ما را در سایت من اینجام...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaliiiize بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 17:56